.jpg)
عاشقش بودم عاشقم نبود
وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود
حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن
یکی بود یکی نبود
یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
هنر نبودن دیگری !
.jpg)
تقدیم به او که یاد داد عاشق باشم"
چه سخت گذشت تا بفهمم بودنم را و چه ساده میگذرد رفتنم،
اما در این بودن و رفتن به من یاد دادی عاشق باشم
چه زود گذشت آن زمان که مرا درس عشق دادی و محبت را ضمیمه
وجودم کردی و در پیوست نهادم حک نمودی:
دوست بدار و عاشق باش
آری تو در وجودم دوست داشتن را به ودیعه نهادی
چگونه ستایش کنم تو را که ناتوانتر از آنم که برای تو بنویسم
و چه زود گذشت بودنم و زود میرود رفتنم
میدانم میروم ومیدانم که باید بروم
اما به کدامین منزل بیاسایم
بسیار دوستت دارم، من عاشقم مهربان
آخر تو به من آموختی عشق را، اگر من اکنونم به عشق آمیخته است
چون تو مرا کشاندی .
پس چرا احساس میکنم دیگر دوستم نداری
نمیدانم........... شاید اشتباه میکنم
چون تا زمانی که که من در ملک تو هستم امیدوارم .
راستی اگر مرا از مُلکت راندی به کدامین ملجا پناه ببرم ؟
اما هر جا بروم مُلک توست و این شادیم را افزون میکند که هر جا
بروم ا زآن توست................پس هنوزدوستم داری
نظرات شما عزیزان:
غریبه 
ساعت9:29---11 ارديبهشت 1390
ببار ای همه ی آبی ابر
بازم غروب جمعه و ...
ببار ای همه ی آبی ابر
بچه ها تخته سیاه است سه نقطه سرخط
گفتنش باز گناه است سه نقطه سرخط
بچه ها دیکته تان را بنویسید شما
که خدا پشت و پناه است سه نقطه سرخط
***
بنویسید دراز است شب و پنجره کور
دخترک عاشق ماه است سه نقطه سرخط
***
بنویسید پدر در پی افسانه¬ی نان
دخترک چشم به راه است سه نقطه سرخط
***
بنویسید که امسال زمستان یخ یخ
دخترک بی شال و کلاه است سه نقطه سرخط
بنویسید نخ وصله تباه است تباه
خب نوشتید؟ سه نقطه سرخط
***
بنویسید ببار ای همه ی آبی ابر
رنگ این تخته سیاه است سه نقطه
سرخط
***
بایدبگم دنیابه هیچکس وفانداردجواب سوالم رابده آیابه دلت رجوع کردی که دل شکستی؟....عشق سوخته
نویسنده وبلاگ 
ساعت2:12---7 ارديبهشت 1390
سلام به همه ی دوستان گلم دوستتون دارم خیلی زیاد........
من خطاب به دوست عزیزمون غریبه تشکر از بازدید وبلاگ من ایا من اونکسی رو تصور میکنم هستی یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟ نظر بعدی جواب رو بگو
در جواتب حرف های شما این رو میگم اگه اون عشق سوخته هستین
عاشقش بودم عاشقم نبود
وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود
حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن
یکی بود یکی نبود
یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
هنر نبودن دیگری
نویسنده وبلاگ
ساعت2:12---7 ارديبهشت 1390
سلام به همه ی دوستان گلم دوستتون دارم خیلی زیاد........
من خطاب به دوست عزیزمون غریبه تشکر از بازدید وبلاگ من ایا من اونکسی رو تصور میکنم هستی یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟ نظر بعدی جواب رو بگو
در جواتب حرف های شما این رو میگم اگه اون عشق سوخته هستین
عاشقش بودم عاشقم نبود
وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود
حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن
یکی بود یکی نبود
یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
هنر نبودن دیگری
نویسنده وبلاگ
ساعت2:12---7 ارديبهشت 1390
سلام به همه ی دوستان گلم دوستتون دارم خیلی زیاد........
من خطاب به دوست عزیزمون غریبه تشکر از بازدید وبلاگ من ایا من اونکسی رو تصور میکنم هستی یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟ نظر بعدی جواب رو بگو
در جواتب حرف های شما این رو میگم اگه اون عشق سوخته هستین
عاشقش بودم عاشقم نبود
وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود
حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن
یکی بود یکی نبود
یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
هنر نبودن دیگری
غریبه
ساعت18:18---4 ارديبهشت 1390
دیدار
در اتاقی دلگیر و هوایی مغموم .....
راه تا پنجره صد فرسنگ است
گویی رنگین کمان دل غمگین دختر بی رنگ است
دخترک چشم به در دوخته بود
و سکوتی همه سنگین و سیاه
بر زبان و لبش اندوخته بود
رعدی از آه غم آلود دختر هر چه بود از گل و شادی و امید
سخت چون اخگر صد پاره برافروخته بود
آه از کجا گویم دخترک پاک دلش سوخته بود
اما همه در آب گل آلود غرور خود را میدیدند .....
و فلک هم انگار حول خود می چرخید
خانه ی آسایش حکم زندان را داشت
در اتاقی تاریک که تمام در و دیوار و فضا حکم طوفان را داشت
هیچکس پای بدان جا ننهاد
خالی از مردم آسوده نهاد
دخترک چشم به در دوخته بود
و سکوتی همه سنگین و سیاه بر زبان و لبش اندوخته بود.
همچنان منتظر مردم اهریمن خوست
اما،خوش سروده است نگارم که زبانش همه حق است و نکوست
((ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست))
غریبه
ساعت18:13---4 ارديبهشت 1390
ارزش درون
فردی باهوشی سنگ باارزشی را در یک رودخانه پیدا کرد.
روز بعد مسافری را دید که بسیار گرسنه بود ، فرد باهوش کیسه اش را گشود تا او را در غذای خود سهیم کند
مسافر گرسنه سنگ باارزش را دید و از او خواست تا آن سنگ را به او بدهد، وی نیز بلادرنگ سنگ را به آن مسافر داد.
مسافر در حالیکه به خوشبختی خود می بالید آنجا را ترک کرد؛ او میدانست که سنگ به حد کافی ارزش دارد تا او را در طول زندگی تامین کند...
اما چندروز بعد برگشت تا سنگ را به صاحبش بازگرداند
او گفت: من خیلی فکر کرده ام و میدانم این سنگ چقدر باارزش است اما آن را به شما بازمیگردانم تا شاید چیز بهتری به من هدیه دهی...
به من آن چیزی را بده که در درون توست و تو را قادر ساخته که این سنگ باارزش را به من هدیه دهی.
غریبه
ساعت14:27---3 ارديبهشت 1390
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم / مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائیم
یازهرا /یازهرا /یازهرا
غریبه
ساعت14:21---3 ارديبهشت 1390
مولای خوبم!
ای رنج را فرزند، ای مهر را مادر!
ای خوب!
چه بد گفتم که گفتم خوب، که تو خوبان را شاهی و ستارگانِ حیات را ماهی.
به خوبی تو، هیچ کس خوبی را فهم نکرده است.
به خوبی تو، هیچ کس با بدی ها بد نیست.
تو در میان خوبان خوبترینی، آن سان که ماه درمیان ستارگان است.
مولا جان!
بی خدمت به تو، ناممکن است که بهشت بر ما ممکن شود،
ای موجود خدایی ترین لحظه های موعود!
نامرئیان عالم معنا، با دستی که از دسترس دستهای ما، بقدر نزدیکی تو با خدا دور است، بارشته های عشق تار و پود تو را رشته اند. در برابر تو حتی فکر بهشت را باید از دست بهِشت*، زیرا آن بالاترین مکان در پایین ترین مکان تو قرار دارد.
درقدمگاه توست...
اللهم عجل لولیك الفرج...
کمکم کن یامولای مهربان
غریبه
ساعت14:10---3 ارديبهشت 1390
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟......................
غریبه
ساعت14:10---3 ارديبهشت 1390
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟......................
الهام
ساعت22:55---24 فروردين 1390
وبلاگت خیلی خوبه داداش گلم
غریبه
ساعت9:06---17 فروردين 1390
برای گناه نکرده چه باید کرد؟
تبادل لینک هوشمند 